من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

غسل جهالت

چشماش داره از کاسه بیرون میزنه. شنیده بودم یارو از تعجب دهنش باز مونده ولی ندیده بودم. همینجوری منو بربر نگاه نکن! چیه؟ مگه چی گفتم؟! ازم پرسید پسرم کجا غسل تعمید شدی؟ منم گفتم ما توی مذهبمون ازین کارا نمیکنیم،‌ به جاش یه کار دیگه میکنیم! گفت چی؟ منم براش توضیح دادم.اصلا به من چه؟! تازه مراسم هم داره،‌ فکر کردین فقط خودتون بچه به دنیا میاد براش مراسم میگیرین؟ یارو هم روحانی نبود خیلی هم شیطانی بود با اون روپوش سفید و صورت رنگ پریده استخونی، آقا منصور تزریقاتی محلمون رو میگم، همون که بهش میگفتن دکتر، همه بچه ها هم مثل مرگ ازش میترسیدن! بالا سر در مطبش!!! هم خیلی خوانا و گنده زده بود { تزریقات-پانسمان-ختنه}. به جون خودم! چیه؟ شک داری بیا ببین!! این همه ما اینجا از کارای شما دهنمون باز موند حالا شما یک کم تعجب کنین! ... باز که داری اینجوری نگام میکنی!‌ عجبه ها! ببینم این کشیشاتون همشون انقدر کودن هستن یا این یکی اینجوری گوگولی شده بنده خدا؟ حالا ما مگه خواستیم بیایم دین شما رو بگیریم اصلن؟ گفتیم برای شادی روح خانواده و آشنایان عروس بیایم اینجا یه مراسمی هم بگیریم دلشون خوش باشه بچشون مثل بقیه شوعر کرده !!! این همه غسل کردیم فقط همون غسل رو نکردین،‌ بقیش قبول نیست؟ تازه خبر نداری میخوایم عروس رو بعدش ببریم سفارت مسلمونش بکنیم یه خطبه هم اونجا بخونن برامون ... تا چشات در بیاد :)) تو هم یه روز میای پیش ما مسلمون بشی،‌ یه حالی ازت بگیرم سر غسل و طهارت گرفتن و ... 


ببین مرد توی آینه، بیا با هم رک حرف بزنیم، سعی کن ازین به بعد یک کم آدم باشی. دیگه داری برای خودت کسی میشی. تا حالاش که شیطنت میکردی و بازیگوش بودی زیاد اشکال نداشت، اما دیگه الان ... به قول آمیرزا رمضون،‌ آره همون کفاشه که میومد دم حجره حاجی بساط میکرد، میگفت پسر که خواست بره خواستگاری،‌خاندان عروس باید فکر کنن عجب کم رو و سادست که بهش دختر بدن، وقتی رفت سر خونش باید یه جوری بهشون نشون بده که از اون شرررای روزگاره که کسی جرات نکنه حرفی بزنه! تو که از همین الان انقدر شیطونی و همه انگشت به دهن موندن بعدا چی میخوای بشی؟! البته اینا کاری به خانواده ندارن،‌دختره میره میشینه جلو باباش میگه پاپا،‌هفته دیگه دارم عروسی میکنم، اگه خواستین بیاین! بابا هم خیلی خوشحال به افتخار این پیش آمد خوش یه لبخند میزنه و یه چیزی مینوشن و همین ... این همه ما اینجا تعجب کردیم حالا اینا یکم تعجب کنن! 


خیلی بی حیایی! حالا که توی اتاق پرو هم هستی خوب نگاه کن،‌ بهم میاد نه؟ یه خورده اینجاش میزنه! باید به این خیاطه بگم درستش کنه. فقط یه مشکل دارم الان،‌ اینه که با این اصلا نمیشه خم شد! فکر کنم کلا جر بخوره و تمام دوختش باز بشه! اومدیم و وسط کار حلقه افتاد زمین! چیکارش کنم؟! فکر کن این همه تمرین هم کردی همشو باید درست بگی ... بساطی دارن ایناااا ... مال ما یکی میاد یه چیزی میخونه هیچ کس هیچی نمیفهمه بهد میگه بنده وکیلم؟! عروس هم فکر میکنه اسکار برده از همه کادر اجرایی اجازه میگیره میگه بع له ... حالا اینجا یه ساعت باید وایسی بگی در شادی و غم، در بیماری و سلامت، در تمیزی و گه مالی، در شستن رخت و پهن کردن .... برو بابا .... 


پ.ن. به شدت به مقادیر زیادی مرد و زن به عنوان خانواده داماد در اسرع وقت نیازمندیم.با تشکر.