من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

من و مرد در آینه

مرد تنها ، فقط با تصور یه تصویر توی آیینه ذهنش داره زندگی میکنه. محیط کاملا قهوه ای. مخاطب مرد توی آینه که هیچ وقت حرف نمیزنه. زندگی مرد توی آینه به یه لامپ توالت بستگی داره. خاموش بشه میمیره ....

سیم

یکی بود ... قبلا هیچی نبود ... الان شدن چهارتا ... مگه موهای سینه هم سفید میشه ؟!! ... یه مدت با تک و توک موی سفید سرم درگیر بودم ... بعد با ریش های سفید شده ... الان ... هرچی رنگ میبازه محکومه به قطع شدن ... خیلی مهمه وقتی جلوی آیینه ایستادی اولین چیزی که میبینی چیه ... میتونی دغدغه های شخصیت رو تحلیل کنی ... 

زندگی با تمام قوا داره بهت نشون میده توی سراشیبی افتادی ... توان جسمی، نفس، رنگ صدا، علایق، رنگ موها ... شاید از سر مهربونی میخواد وقتی به آخرش رسیدی غافلگیر نشی ... یه روز ... یه شب ... دیگه نیستی!!! ... مثل تمام چیزایی که یه وقت دیگه نبودن ... چه با غافلگیری چه با زمزمه های هشدار دهنده ... وقتی نباشی ... راستی وقتی نباشی چی میشه؟!! ... تقریبا هیچی!! ... وقتی نباشی هیچ اتفاقی نمی افته ... همه چیز همون جوری که قبلا کار میکرد کار میکنه ... و این برای هر کسی بزرگترین ترس دنیاست ... مردم از مرگ نمیترسن ... از زندگی خودشون و دیگران میترسن ...

به گلهای بنفشه آب میدی ... غذای گربه ت رو سر وقت میریزی ... هر روز به جای خاصی سر میزنی ... سر کار، کافه، دوستان، خانواده ... سعی میکنی بیشترین تعداد آدم ممکن رو به خودت وابسته کنی ... نفس گیر عشق می ورزی ... همه ش برای اینه که وقتی نباشی یه جای کار بلنگه ... ولی ... چی می مونه ازت؟ ... گه گاه خاطراتی محو که احساس پیچیده ای رو برای یه آدم دیگه بالا میاره ... بسته به میزان اعتیاد اونها این حس دوام بیشتر و کمتری داره ... اونها باز میخندن، خوش میگذرونن، عاشق میشن، زندگی میکنن، و هیچ اتفاقی برای هیچ چیزی نمی افته ... وقتی نباشی ... فقط خودت نیستی!!

همیشه بعد از اینکه کسی چیزی رو از دست میداد و براش مرثیه بارانی فریاد میزد از خودم میپرسیدم "یعنی میشه باز هم بخنده؟" ... دیدن خنده ی دوباره اونها ازاولین احساس های دردناک زندگیم بود ... هیچ چیز ثابت نیست ... حتی اثر کل زندگی یه آدم روی نزدیک ترین آدم های اطرافش ... ولی خیلی خود خواهانه ست که بخوای انقدر برای کسی دنیاش باشی که وقتی نباشی اون هم نباشه ... یا انقدر آدمهای زیادی بهت وابسته باشن که وقتی نباشی همه به عذای آینده خودشون بنشینن!!! ... میفهمی چی میگم؟ ... پارادوکس بی رحمیه ...

شاید مهم نیست وقتی نباشی چی میشه ... شاید مهم اینه که وقتی هستی برای خودت باشی ... و بذاری دیگران در کنار این خود بودنت از وجودت لذت ببرن ... بدون اینکه وابسته ت بشن ... بزرگترین احساسات خوش بوی دنیا رو برای هر کسی نزدیکت میشه ایجاد کنی ... بدون اینکه بخوای بندی به بال اونها ببندی ... باور کن میشه ... 

هر چیزی که هست روزی نخواهد بود ... این درد نیست ... قانونه ...